جدول جو
جدول جو

معنی ستیزه کاری - جستجوی لغت در جدول جو

ستیزه کاری
(سِ زَ / زِ)
عمل ستیزه کار. لجاجت. خصومت:
چونکه دید او ستیزه کاری من
ناشکیبی و بیقراری من.
نظامی.
بر وفق چنین خلافکاری
تسلیم به از ستیزه کاری.
نظامی.
رجوع به ستیزه کار شود
لغت نامه دهخدا
ستیزه کاری
عمل و حالت ستیزه کار
تصویری از ستیزه کاری
تصویر ستیزه کاری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستیز کاری
تصویر ستیز کاری
عمل و حالت ستیزه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیز کار
تصویر ستیز کار
جنگجو، سرکش، کسی که کارش ستیزه است، ناسازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزه کاری
تصویر ریزه کاری
نازک کاری، به کار بردن شکل ها و نقش های ظریف، نشان دادن کوچک ترین و ریزترین اجزای چیزی در نقاشی و سایر هنرهای زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
عمل ستیزه کار. رجوع به ستیزه کاری شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
کنایه از ظلم و شوخی. (آنندراج) (غیاث) :
در سیه کاری چو شب روی سپیدآرم چوصبح
پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من.
خاقانی.
آتش ارچه سرخ روی است از شرر
تو ز فعل او سیه کاری نگر.
مولوی.
چند بتوان ساخت موی خویش چون قیر از خضاب
چون نمیگردد جوان دل زین سیه کاری چه سود.
صائب.
رجوع به سیاه کاری شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
باریک بینی. دقت. (ناظم الاطباء) : تبتین، ریزه کاری و باریک بینی کردن. (منتهی الارب) ، زیرکی. وقوف داری. (ناظم الاطباء) ، خوشکاری. ظرافت. لطافت. (ناظم الاطباء). ترسیم دقیق اشکال و نقشهای ظریف با ارائۀ کوچکترین اجزای شی ٔ در یک اثر هنری (نقاشی، مجسمه سازی، خطاطی، رقص و غیره). (فرهنگ فارسی معین). خورده کاری. (غیاث اللغات). مرادف خورده کاری. کارهای نازک سرانجام دادن. (آنندراج) :
نباشد مست می با چشم بازش
خبر از ریزه کاری های نازش.
محسن تأثیر (از آنندراج).
درنمی آید به چشم همتم نقش دو کون
می کند طراح قسمت ریزه کاریها عبث.
طغرا (از آنندراج).
تعتد، ریزه کاری کردن در کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فاسقی، بدبختی، (برهان)، فسق، فجور، ظلم، (ناظم الاطباء) :
شب چو نقش سیاه کاری بست
روزگار از سپیدکاری رست،
نظامی (هفت پیکر ص 239)
لغت نامه دهخدا
(سِ زَ / زِ)
ستیزه کار. جنگجو. قاهر. لجوج. رجوع به ستیزه کار شود
لغت نامه دهخدا
(سِ زَ / زِ گَ)
عمل ستیزه گر. عمل لجاج کننده
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
تازه کردن کار باغ و جز آن. (آنندراج). نوسازی. تجدید کردن چیزی:
کند داغ کهن را تازه کاری
عجب فصلیست فصل نوبهاران.
باقر کاشی (از آنندراج).
بیا تا دگر تازه کاری کنیم
رخ عیش را غازه کاری کنیم.
ظهوری (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(سِ زَ / زِ)
لجوج. کینه توز. ظالم. نیرومند. قاهر: و (غوریان) مردمانی شوخ روی و ستیزه کارند و بد دل و حسودند. (حدود العالم).
تذرو عقیق رو کلنگ سپیدرخ
گوزن سیاه چشم پلنگ ستیزه کار.
فرخی.
و بودی که شیر ستیزه کارتر بودی غلامان را فرمودی تا در آمدندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120).
شاه پردل ستیزه کار بود
شاه بددل همیشه خوار بود.
سنایی.
رفیقی ستیزه کار دارم و به هیچ نوع از صحبت او خلاصی نمی یابم. (سندبادنامه ص 142)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازه کاری
تصویر تازه کاری
تازه کردن کاری نو سازی تجدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیزه گری
تصویر ستیزه گری
عمل و حالت ستیزه کار
فرهنگ لغت هوشیار
ترسیم دقیق اشکال و نقشهای ظریف با ارائه کوچکترین اجزای شیئی در یک اثر هنری تابلوی نقاشی مجسمه خطاطی رقص و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیز کار
تصویر ستیز کار
جنگجو، لجوج، خشمگین، متمرد سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیزه کار
تصویر ستیزه کار
جنگجو، لجوج، خشمگین، متمرد سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریزه کاری
تصویر ریزه کاری
((زِ))
ظریف کاری، دقیق کاری
فرهنگ فارسی معین
خودرای، ستیزه جو، تندخو، پرخاشگر، ستیزه گر، سرکش، لجوج، نافرمان
متضاد: مطیع، فرمانبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی تجربگی، ناآزمودگی، ناشیگری، نوپیشگی
متضاد: کهنه کاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قطعه ای سازی مربوط به سرنا استدر فرهنگ معین ترسیم دقیق اشکال
فرهنگ گویش مازندرانی